روز دوم؛ امتحان حقیقی و کنترل خواطر
بسمک یا هادی
امروز روز دومه، اگر فرصت بشه یه خلاصهای از عملکرد دیروز هم میخوام بنویسم ولی فعلا علی الحساب از امروز بگم که ۴ سرحال بلند شدم و الان که ۹:۱۲ ه هنوز شروع نکردم. این داستانو باید اصلاح کنم به طور جد! مدتهااااست اینطوریم و خب مدتهاست که از ۲۰ درصد عمرم استفاده میکنم. انگار که جای ۲ سال کمتر از ۵ ماه عمر داشته بوده باشم...
الان میخوام تا ۱-۲ هر ساعت ۵ صفحه رو بخونم! شاید به ستاره پیام دادم که جاهایی که مشخص کرده از کتابو به منم بگه یا به صبا که لینک درایوشو بهم بده. (یکی دو ساعت دیگه) بعدم به ملیکا ببینم چیز مهمی یادش اومد؟ و بگم اگر زحمتی نیست سوالای پایانی رو به منم ایمیل کنه.
در مورد خواطرمم، امروز روزه میگیرم؛ نمیذارم فکر اون آدما تا حد ممکن راه پیدا کنن به کلهام و در صورت این واقعه بیشتر از ۲ دقیقه مهمون نباشن چون روزم بعدش باطل میشه. من نیاز دارم به عمیق شدن افکارم و پاره نشدن رشتش تا افکار سالم و مثمری داشته باشم، وگرنه همش یه مشت چیزای تیکهپاره بینتیجه میشن.
بازم حرف هست ولی به وقتش
خدایا پشتم باش و من رو در جصنت قرار بده که هر کس که بخواهی رو در اون قرار میدی... اللهم اجعلنی فی درعک الحصینة تجعل فیها من ترید